نهان
ترانه
گم شده در آب
نقش رخ ماه
دلهره دارد
این شب کوتاه
سایهای از اندوهت
زل زده بر چشمانم
بغض تری در سینه
هم نفس بارانم
بیتو خیابانها را
پرسه زنم تا شاید
پیش نگاهت بر من
روزنهای بگشاید باز …
از غمت، فغان دارم
آتشى به جان دارم
من تو را، نهـان درون سینه دارم
میروى از آغوشم
تا شوى، فراموشم
میشود خزان بهار روزگارم
کن نظر، دقیقهاى به حال زارم
غیر تو دیگر، به که گویم راز نهـان دل خود
خواب و خیالم، شب و روزم، حسرت دیدار تو شد
پنجرهاى را نگشایم، تا که تو خورشید منى
میرهم از شب، به امیدت، تا به من آتش بزنى
عشق تو را به سر دارم
خیره نگه به در دارم
شور سفر به سر دارى
از غم من، خبر دارى … آه
از غمت، فغان دارم
آتشى به جان دارم
من تو را، نهـان درون سینه دارم
میروى از آغوشم
تا شوى، فراموشم
میشود خزان بهار روزگارم
کن نظر، دقیقهاى به حال زارم
متن ترانه